نغمه ی خاطر نواز مرغ شب،
کاروان ماه را همراه بود.
نیمه شب ها آسمان را عالمی است.
آه اگر این آسمان بی ماه بود!
از جهان آرزوها، بوی جان
بر فراز باغ دامن می کشید
از بهشت نسترن ها می گذشت
بال خود بر گونه ی من می کشید
اختران قندیل ها آویخته
زیر سقف معبد نیلوفری
کهکشان لرزنده همچون دود عود
می کند در بزم ماه افسونگری.
رازهای خفته در آفاق دور
در سکوت نیمه شب جان می گرفت
پر به سوی آسمان ها می گشود
دامن ماه درخشان می گرفت.
خوش تر از شب های مهتاب بهار
عالمی دیگر کجا دارد خدا؟
عالم عشق و امید آرزوست
عالم تنهایی و اندیشه ها.
در فضایی روشن و بی انتها
راه ، سوی آسمان ها باز بود
چشمه ی نور و صفای ماهتاب
روح من دیوانه ی پرواز بود!
نیمه شب بر عالم افلاکیان
با دلی افسرده می کردم نگاه
همچنان در پهن دشت اشتیاق
کاروان ماه می پیمود راه...
اشک حسرت چهره ام را می گداخت
دیگر از غم طاقت و تابم نبود
زانکه در این کوره راه زندگی
آسمانم بود و مهتابم نبود!
پرده ی جانکاه ظلمت را بسوز!
ای دل من شعله ی آهت کجاست؟
جانم از این تیرگی بر لب رسید
آسمان عمر من، ماهت کجاست؟
فریدون مشیری
بیست