اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

ز هجرانت پدر گردیده ام بیمار می میرم،

گواهم روی زرد است و تن تبدار می میرم

اسیر دام صیادم چو مرغ بی پر و بالی

به دور از آشیان با دیده ی خون بار می میرم

طناب ظلم در باز و نموده خسته جانم را

دلم خون گشته است از کثرت آزار می میرم

ز جور دشمن بی دین نظیر مادرم زهرا

 نشسته نقش نیلی بر رخ گلنار می میرم

نه صبر محنت فرقت نه تاب زیستن دارم

رسیده جان به حلقوم از غم بسیار می میرم

به بالینم بیا تا خود به چشم خویشتن بینی

دو چشمم در رهت ای خسرو ابرار می میرم

فگار از محنتم گریان سروده از زبان من

ز هجرانت پدر گردیده ام بیمار می میرم

فگار(یوسف مهدیون)

امروز سالگرد درگذشت یه پدر سید و مهربونه، هر کس این شعرو می خونه یک فاتحه نثار روح این پدر مهربون کنه.

روحش شاد

یادش گرامی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
داداش دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:14

با خوندن شعرات اشک چشامو گرفت .دوست دارم .اواره

فگار دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 14:11

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد