اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

بهت

می گذرم در میان رهگذران، مات

می نگرم در نگاه رهگذران، کور

این همه اندوه در وجودم و من لال

این همه غوغاست در کنارم و من دور!

دیگر ،در قلب من، نه عشق نه احساس

دیگر در جان من، نه شور نه فریاد

دشتم،اما در او نه ناله ی مجنون!

کوهم،اما در او نه تیشه فرهاد!

هیچ،نه انگیزه ای ،که هیچم، پوچم!

هیچ نه اندیشه ای،که سنگم،چوبم!

همسفر قصه های تلخ غریبم.

رهگذر کوچه های تنگ غروبم.

آن همه خورشید ها که در من می سوخت،

چشمه ی اندوه شد ز چشم ترم ریخت!

کاخ امیدی که برده بودم تا ماه،

آه،که آوار غم شد و به سرم ریخت!

زورق سرگشته ام که در دل امواج

هیچ نبیند ،نه نا خدا، نه خدا را

موج ملالم که در سکوت و سیاهی

می کشم این جان از امید جدا را

می گذرم از میان رهگذران مات

می شمرم میله های پنجره ها را

می نگرم در نگاه رهذران کور

می شنوم قیل و قال زنجره ها را.

فریدون مشیری

نظرات 3 + ارسال نظر
خانومی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام
میشه معنی این جمله رو بهم بگین :
یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...
؟؟؟

سلام
ممنون که اومدی
معنی این جمله خیلی واضحه
یعنی خدا همه جا هست
یعنی نمی خواد دنبال خدا بگردی خدا همیشه با بنده هاشه...
(این جواب مشترکی از من و فدایی بود)

غزل یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:11

زیبا بود ممنون

خواهش می کنم.
قابلی نداشت.
چرا آدرس نذاشتین؟؟؟

منم چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:56

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد